arya2085 13 years ago
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را
****
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم به خدا قسم خدا را
****
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را
****
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
****
برو اي گداي مسکين در خانهي عليزن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
****
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
****
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
****
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
****
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
****
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
****
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
****
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
****
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
****
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
****
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
--------------
arya2085 13 years ago * * * * * * * * *
تنگ غروب و ساحلِ شور و نوا ي شب قدر
شكسته كشتي دلم، به ناله هاي شب قدر
بر پرِ سجادهي دل، گره نشسته، وا نما
اي گل سجاده نشين، به يك دعاي شب قدر* خورشيد چراغکي ز رخساره علي ست، مه نقطه کوچکي ز پرگار علي ست- هرکس که فرستد به محمد(ص) صلوات، همسايه ديوار به ديوار علي ست.
تاراج دل به تيغ دو ابروي دلبر است، مستي قلب عاشقم از جام کوثر است.
بر سر در بهشت خدا حک شده چنين،بختش بلند هر که گرفتارحيدر است
arya2085 13 years ago روزی مجنون از روی سجاده ی شخصی عبور کرد، مرد نماز را شکست و گفت: مردک در حال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟ مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم،تو عاشق خدایی و مرا دیده ای !!......
arya2085 13 years ago عمریست که به راه غمت رو نهاده ایم.. روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم .. هم جان بدان دونرگس جاده سپرده ایم.. هم دل برآن دو سنبل هندو نهاده ایم .. طاق و رواق مدرسه و قال قیل علم.. در راه جام و ساقی مه رو نهاده ایم.. ماملک عافیت نه به لشکر گرفته ایم.. ماتخت سلطنت نه به بازو نهاده ایم.. درگوشه امید چو نظارگان ماه .. چشم طلب برآن خم ابرو نهاده ایم... تاسحرچشم یارچه بازی کند که باز..بنیاد برکرشمه جادو نهاده ایم.. بی ناز نرگسش سرسودایی از ملال.. همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ایم.. گفتی که حافظ دل سرگشته ات کجاست.. درحلقه های آن خم گیسو نهاده ایم .
arya2085 13 years ago کمی تا قسمتی ابریست چشمان توانگاری سوارانی که در راهند میگویند میباری
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس رویایی مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری ؟
هوا سرد است و نعش صبح در این جاده میرقصد عطش دارم بگو کی بر دلم یک ریز میباری
Hidden1992 13 years ago Slm,khuB? Chi shode? Chera daquni? Ha?
TheNatureBoy12 13 years ago Comment Scraps @ OrkutUncle
Comment Scraps @ OrkutUncle
Comment Scraps @ OrkutUncle
Comment Scraps @ OrkutUncle
OrkutUncle.com|Click here to send this
Comment Scraps @ OrkutUncleThinking of You Scraps @ OrkutUncle